طنز - جك - يه كمي هم ياد بگيريم
يه سلام آلبالويي به تو كه خيلي هلويي، يه سلام توتفرنگي به تو كه خيلي قشنگي، يه سلام پرتقالي به تو كه خيلي باحالي
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم غم تو دارم گفتا چشت درآيد! گفتم كه ماه من شو گفتا دلم نخواهد! گفتم خوشا هوايي كزبادصبح خيزد گفتا هواي گرميست? اَه اَه? عرق درآمد! گفتم دل رحيمت كي عزم صلح دارد گفتا برو به سويي ? تا گلّ ني درآيد! گفتم زمان عشرت ديدي كه چون سرآمد گفتا كه اي واي ديرشد، داد مامان درآمد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زندگي دفتري از خاطرهاست ... يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک ... يک نفر همدم خوشبختي هاست ، يک نفر همسفر سختي هاست ،چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد... ما همه همسفريم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاش کسي تو دلمون پا نميذاشت... کاش اگه پا ميزاشت دلمون رو تنها نميذاشت... کاش اگه تنها ميذاشت رد پاش رو روي دلمون جا نميزاشت خدايا به داده و نداده و گرفته ات شكر: كه داده ات نعمت است؛ نداده ات حكمت و گرفته ات امتحان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر وقت خواستي ببيني کسي دوستت داره توي چشماش زل بزن تا عشقو توي چشماش ببيني اگه نگات کرد عاشقته اگه خجالت کشيد برات ميميره اگه سرشو انداخت پايين و يه لحظه رفت تو فکر بدون که بدون تو ميميره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شکسپیر میگه : هرگز به دنبال کسی نباش که بتونی با اون زندگی کنی بلکه به دنبال کسی باش که نتونی بدون اون زندگی کنی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فراموشم مکن هرگز / ولي گاهي به ياد آور / رفيقي را که مي داني / نخواهي رفت از يادش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اين شعر را با لهجه همداني به سبك دوبيتيهاي باباطاهر عريان بخوانيد و لذت ببريد: نميدونم كجا اين دل اسيره / همينجور بگذره ترسم بميره / نفهيمدند دردم را طبيبان / بگيد يانگوم بياد نبضم بگيره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چهار نفر بودند که اسمشان اينها بود : ،يک کسي ،هر کسي ، هيچ کس همه کس کار مهمي در پيش داشتند و همه مطمئن بودند که يک کسي اين کار را به انجام مي رساند . هر کسي مي توانست اين کار را بکند ، اما هيچ کس اين کار را نکرد . يک کسي عصباني شد ، چرا که اين کار ، کار همه کس بود ، اما هيچ کس متوجه نبود که همه کس اين کار را نخواهد کرد. سرانجام داستان اين طوري تمام شد که هر کسي يک کسي را سرزنش کرد که چرا هيچ کس کاري را نکرد که همه کس مي توانست انجام بدهد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه اصفهانيه به باباش: بابايي چرا ما مثل بقيه آدما با کشتي سفر نمي کنيم؟ باباش: خفه شو شنا تو بکن دو ساعت دیگه میرسیم جزیره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هيچوقت كسي رو كه دوست داري به خاطر غرورت از دست نده هميشه سعي كن غرورت رو به خاطر كسي كه دوست داري از دست بدي